داستان راستان
داستان راستان

داستان راستان

کارگر و آفتاب

بسم الله الرحمن الرحیم

امام صادق (ع)در جامه زبر کارگری بر تن و بیل در دست داشت و در بوستان خویش سرگرم بود.

چنان فعالیت نمود که سراپایش را عرق گرفته بود.

در این حال ابوعمروشیبانی وارد شد و امام را در آن رنج مشاهده کرد.پیش خود گفت شاید علت اینکه امام شخصا بیل به دست گرفته و متصدی این کار شده است این هست که کسی دیگر نبوده و از روی ناچاری خودش دست به کار شده.

جلو آمد و عرض کرد:این بیل را به من بدهید،من انجام می دهم.

امام فرمود:نه،من اساسا دوست دارم که مرد برای کسب روزی رنج بکشد و آفتاب بخورد.




___________________

بحارالانوار،ج11/ص120

نظرات 2 + ارسال نظر
محمد علی یکشنبه 20 مرداد 1392 ساعت 22:36 http://shabhayporsetare.blogfa.com

مثثثثثثثثثثلللل همیشه

یادددددددددتتتتت نره

عالللیییییییی

مررررررررررررررررسی!

go♥od girl سه‌شنبه 8 مرداد 1392 ساعت 21:51 http://aseman-man.blogsky.com

آره...
امامامون اینطورین...
دوست داشتن کار کنن..با دست خودشون ...
درود خداوند بر ایشان.

درود
مرسی که میاین

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.