داستان راستان
داستان راستان

داستان راستان

در محضر قاضی

                                                                                                               

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

شاکى شکایت خود را به خلیفه مقتدر وقت ، عمر بن الخطاب ، تسلیم کرد. طرفین دعوا باید حاضر شوند و دعوا طرح شود. کسى که از او شکایت شده بود، امیرالمؤمنین على بن ابیطالب - علیه السلام بود. عمر هر دو طرف را خواست و خودش در مسند قضا نشست .
طبق دستور اسلامى ، دو طرف دعوا باید پهلوى یکدیگر بنشینند و اصل تساوى در مقابل دادگاه محفوظ بماند. خلیفه مدعى را به نام خواند و امر کرد در نقطه معینى روبروى قاضى بیستد. بعد رو کرد به على گفت یا ابالحسن ! پهلوى مدعى خودت قرار بگیر. با شنیدن این جمله ، چهره على علیه السلام درهم و آثار ناراحتى در قیافه اش پیدا شد.
خلیفه گفت : یا على ! میل ندارى پهلوى طرف مخاصمه خویش ‍ بایستى ؟
على :((ناراحتى من از آن نیست که باید پهلوى طرف دعواى خود بایستم ، برعکس ، ناراحتى من از این بود که تو کاملاً عدالت را مراعات نکردى ؛ زیرا مرا با احترام نام بردى و به کنیه خطاب کردى و گفتى ((یا ابالحسن ))، اما طرف مرابه همان نام عادى خواندى . علت تاءثر و ناراحتى من این بود))

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.