داستان راستان
داستان راستان

داستان راستان

کارگر و آفتاب

بسم الله الرحمن الرحیم

امام صادق (ع)در جامه زبر کارگری بر تن و بیل در دست داشت و در بوستان خویش سرگرم بود.

چنان فعالیت نمود که سراپایش را عرق گرفته بود.

در این حال ابوعمروشیبانی وارد شد و امام را در آن رنج مشاهده کرد.پیش خود گفت شاید علت اینکه امام شخصا بیل به دست گرفته و متصدی این کار شده است این هست که کسی دیگر نبوده و از روی ناچاری خودش دست به کار شده.

جلو آمد و عرض کرد:این بیل را به من بدهید،من انجام می دهم.

امام فرمود:نه،من اساسا دوست دارم که مرد برای کسب روزی رنج بکشد و آفتاب بخورد.




___________________

بحارالانوار،ج11/ص120

خواب وحشتناک

بسم الله الرحمن الرحیم

خوابی که دیده بود او را سخت به وحشت انداخته بود.هر لحظه تعبیرهای وحشتناکی به ذهنش می رسید

هراسان آمد به حضور امام صادق گفت:خوابی دیده ام.

خواب دیدم مثل اینکه یک شبح چوبین،یا یک آدم چوبین بر یک اسب چوبین سوار است و شمشیری در دست دارد و آن شمشیر را در فضا تکان می دهد.من از مشاهده آن بی نهایت به وحشت افتادم،و اکنون میخواهم شما تعبیر این خواب مرا بگویید.

امام:حتما یک شخص معینی است که مالی دارد و تو در این فکری که ب هر وسیله شده مال او ازچنگش بریابی.از خدایی که تو را آفریده و تو را میراند بترس و از تصمیم خویش منصرف شو.

-حقا که عالم حقیقی تو هستی و علم را از معدن آن بدست آورده ای.اعتراف میکنم که همچو فکری در سر من بود‍‍.

یکی از همسایگانم مزرعه ای دارد و میخواهد بفروشد و فعلا به غیر از من مشتری دیگری ندارد.من این روزها همه اش در این فکرم که از احتیاج او استفاده کنمو با پول اندکی آن مزرعه را از چنگش بیرون بیاورم.



________________

وسائل،ج2/ص 582.                                                                                                                                

بند کفش

بسم الله الرحمن الرحیم
امام صادق علیه السلام با بعصی از اصحاب برای تسلیت به خانه ی یکی ار خویشاوندان میرفتند.در بین راه بند کفش امام صادق (ع) پاره شد به طوری که کفش بند به پا نمی شد.امام کفش را بدست گرفت و پای برهنه به راه افتاد.
یکی از اصحاب خضرت فورا کفش خویش را از پا در آورد،بندکفش را باز و دست خود را دراز کردو به طرف امام  تا آن بند را بدهد ب امام که امام با کفش برود و خودش با پای برهنه را طی کند!
امام با حالتی خشمناک روی خویش را از اصحابش برگرداند و به هیچ وجه حاضر نشد آن را بپذیرد و فرمود:
اگر یک سختی برای کسی پیش بیاید خود آن شخص از همه به تحمل آن سختی اولی است.معنا ندارد که حادثه ای برای کسی پیش بیاید و دیگری متحمل رنج شد.

____________________
بحارالانوار،ج11/ص117.