داستان راستان
داستان راستان

داستان راستان

خواب وحشتناک

بسم الله الرحمن الرحیم

خوابی که دیده بود او را سخت به وحشت انداخته بود.هر لحظه تعبیرهای وحشتناکی به ذهنش می رسید

هراسان آمد به حضور امام صادق گفت:خوابی دیده ام.

خواب دیدم مثل اینکه یک شبح چوبین،یا یک آدم چوبین بر یک اسب چوبین سوار است و شمشیری در دست دارد و آن شمشیر را در فضا تکان می دهد.من از مشاهده آن بی نهایت به وحشت افتادم،و اکنون میخواهم شما تعبیر این خواب مرا بگویید.

امام:حتما یک شخص معینی است که مالی دارد و تو در این فکری که ب هر وسیله شده مال او ازچنگش بریابی.از خدایی که تو را آفریده و تو را میراند بترس و از تصمیم خویش منصرف شو.

-حقا که عالم حقیقی تو هستی و علم را از معدن آن بدست آورده ای.اعتراف میکنم که همچو فکری در سر من بود‍‍.

یکی از همسایگانم مزرعه ای دارد و میخواهد بفروشد و فعلا به غیر از من مشتری دیگری ندارد.من این روزها همه اش در این فکرم که از احتیاج او استفاده کنمو با پول اندکی آن مزرعه را از چنگش بیرون بیاورم.



________________

وسائل،ج2/ص 582.